جدول جو
جدول جو

معنی سلمه چال - جستجوی لغت در جدول جو

سلمه چال
مرتعی از توابع شهرستان گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیاه چال
تصویر سیاه چال
جای گود و تنگ و تاریک، زندان و جای تیره و تاریک در زیر زمین
فرهنگ فارسی عمید
(پَ مَ)
نام قریه ای است.
- امثال:
روضه خوان پشمه چال، آنکه برای هر تازه واردی گفته های پیشین از سر گیرد. آنکه برای هر وارد نو قصه را از سر حکایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لاه)
دهی است از دهستان ساسی کلام بخش مرکزی شهرستان بابل، در15 هزارگزی جنوب باختری بابل. دشت و معتدل مرطوب است. سکنۀ آن 180 تن شیعه هستند و به مازندرانی و فارسی سخن میگویند. آب آن از رود کلارودپی، و محصول آن برنج، غلات، صیفی، پنبه و حبوب، و شغل مردم زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
زندان تاریک، جای تار و گودی که کودکان را بدان ترسانند، گوی تاریک که گناهکاران را در آن بند کنند، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(یَهْ)
گودالی تاریک که گناهکاران را در آن نگاهدارند. مؤلف غیاث اللغات نویسد: لفظ چال در اصل چاه بود، ها را به لام بدل کرده اند، چنانکه در جواهرالحروف. (غیاث) (از آنندراج) :
سیه چال و مرد اندر او بسته پای
به از فتنه از جای بردن بجای.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(گَ لَ / لِ)
دهی است از دیه های استرآبادرستاق مازندران. (از ترجمه سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 171)
لغت نامه دهخدا
محل گود و تنگ و تاریک، زندان تنگ و تاریک: میخواهند مرا در سیاه چال فراموشی بیندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه چال
تصویر سیه چال
گودالی که گناهکاران را در آن نگاه دارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه چال
تصویر سیاه چال
زندان تنگ و تاریک
فرهنگ فارسی معین
بازداشتگاه، بندیخانه، دوستاق، زندان، سلول، محبس، هلفدونی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چاله ای که در حوالی تلم تعبیه کنند تا آب دوغ و زایدات در آن
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ای یخچالی واقع در علم کوه کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی
گودالی با پوشش انحصاری گیاه آقطی
فرهنگ گویش مازندرانی
محلی که گیاه آقطی در آن تبدیل به کود می شده است
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در حوزه ی کارمزد آلاشت سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
آتشگاه، چاله ی اجاق هیزمی
فرهنگ گویش مازندرانی